میدان قدرتمند آفرینشگری یا میدان فراآگاهی چیست؟
صرفاً کافی است بدانید که برای ورود به میدانی که در ورای مکان و زمان وجود دارد، شما نیز مشابه چنین حالتی را تجربه کرده اید.
آیا تا به حال این را تجربه کرده اید که به نظر برسد مکان و زمان ناپدید شده اند؟ به آن لحظه هایی فکر کنید که دارید رانندگی می کنید و فکرتان روی مشکلات تان متمرکز شده است. وقتی این اتفاق می افتد شما
- بدنتان را فراموش می کنید (دیگر از حواس در مکان آگاهی ندارید)
- ) محیط را فراموش می کنید (دنیای بیرونی ناپدید می شود) و
- زمان را نیز فراموش می کنید (اصلاً نمی دانید چقدر در این حالت “غرق بوده اید” و در این مدت چقدر رانندگی کرده اید)
در این لحظات شما در آستانه ی دری قرار دارید که به شما اجازه می دهد وارد میدان کوانتومی آفرینش فراآگاه شوید و بتوانید با آن هوش کیهانی متصل شوید و روی آن اِعمال تغییر کنید. بنابر این می توان گفت که بسیاری از ما قبلاً به صورت ناآگاهانه مثل زمان رانندگی توانسته ایم میدان را لمس کنیم و حتی دست به آفرینش ناآگاهانه بزنیم اما متأسفانه در آفرینشِ بدترین شرایط غرق بوده ایم. زیرا با حضور در میدان در حال تجسم و احساس (تفنگ انتشار فراآگاهی) بدترین حالت از وقایع بوده ایم.
چرا زیستن در لحظات آفرینندگی فراآگاه تا به این حد دشوار است؟ اگر روی گذشته و آینده ی نامطلوب و هولناک تمرکز کنیم، بیشتر وقت خود را در تنش و استرس زندگی کرده ایم، یعنی در حالت زنده مانی. چه نگران سلامتی خود باشیم یعنی زنده مانی بدن و چه نگران پرداخت قبوض، نیاز به پناهگاهی برای ایمن بودن از حالت زنده مانی داریم اما بیشتر ما به این حالت ذهنی اعتیادآور، بیش از حالت “لحظات آفرینندگی فراآگاه” علاقه مندیم.
برای درک حالت بقا و زنده مانی، حیوانی را تصور کنید، گوزنی را در نظر بگیرید که در جنگل در حال چَرا و خوردن گیاهی است. فرض کنید این حیوان در توازن کامل به سر می برد. اگر در این حالت متوجه خطری در دنیای بیرون شود مثلاً خطر حضور شکارچی، سیستم عصبی ستیز و گریزش روشن می شود. این سیستم عصبی سمپاتیک بخشی از سیستم عصبی خودمختار است که کارکردهای خودکار بدن مانند هاضمه، تنظیم دما، سطح قند خون و غیره را تنظیم می کند.
بدن برای اینکه حیوان را برای خطر بیرونی آماده کند، از نظر شیمیایی تغییر می کند و سیستم عصبی سمپاتیک به صورت خودکار غده های فوق کلیوی را فعال می کند تا مقادیر بسیار عظیمی از انرژی را آزاد کنند. اگر یک دسته پلنگ دنبال این گوزن باشند، گوزن از این انرژی برای فرار استفاده می کند. اگر به قدر کافی چابک باشد، از خطر می گریزد و بعد از ۱۵ الی ۲۰ دقیقه دوباره به چَرا می پردازد و توازن درونی بازگشته و آرامش قبلی برقرار می شود.
ما انسان ها نیز چنین سیستمی داریم. اما این موضوع در ما به شکل بدی عمل می کند. وقتی احساس خطر می کنیم، سیستم عصبی سمپاتیک مان فعال می شود، انرژی آزاد می کند و الی آخر؛ درست مانند گوزن. در ابتدای تاریخ بشر، این واکنش فوق العاده به ما کمک می کرد با خطر شکارچیان و سایر خطرات مقابله کنیم. این ویژگی های
حیوانی در تکامل ما به عنوان یک گونه، نقش مهمی ایفا کرده اند. ما بعد از ۱۵ الی ۲۰ دقیقه به حالت اول نمی رسیم و آن حالت را در خود ای بسا برای تمام عمر حفظ می کنیم یادآوری می کنیم و به مشاهده آن بارها و بارها می پردازیم مخصوصاً اگر مربوط به دوران کودکی باشد یا حالت هیجانی و احساسی شدیدی را برای ما بوجود آورده باشد.
به هم خوردن توازن شیمیایی بدن “استرس” نام دارد. واکنش استرس، واکنشی است که بدن به صورت درونی به بر هم خوردن توازن نشان می دهد و تمام کارهای لازم برای برقرار دوباره ی توازن را نیز شامل می شود. چه در جنگل باشیم و شیر به ما حمله کند و چه در فروشگاه سر کوچه با همسر سابق روبرو شویم و یا دیر به سر جلسه برسیم، واکنش استرس ما روشن می شود، چون داریم به محیط بیرونیمان واکنش نشان می دهیم.
از سوی دیگر، تا آنجا که ما می دانیم، حیوانات این توانایی (شاید بهتر باشد بگویم ناتوانی) را ندارند که واکنش استرس را اینقدر زیاد و آسان فعال کنند.
گوزن قصه ی ما وقتی خطر رفع شد و دوباره به چرا پرداخت، دیگر درگیر این فکر نیست که چند دقیقه پیش چه خطری او را تهدید می کرده است، چه برسد به حیوانات درنده ای که دو ماه قبل تعقیبش کرده اند. این نوع استرس مکرر برای ما مضر است، چون هیچ موجودی ساز و کاری برای رفع اثرات منفی فعالیت مکرر و درازمدت واکنش استرس ندارد. به عبارت دیگر، هیچ جانداری (جز تاحدی انسان) نمی تواند از پیامدهای زیستن در موقعیت های اورژانسی درازمدت جان سالم به در ببرد.
طبق پژوهش ها وقتی واکنش استرس را فعال می کنیم و نمی توانیم خاموشش کنیم، بدن ما و تمامی سلول ها به سمت نابودی و خودتخریبی بالایی حرکت می کنند.
وقتی شیری اجداد ما را تعقبب می کرد، واکنش استرس همان کاری را انجام می داد که برایش طراحی شده بود یعنی محافظت از ما در برابر محیط بیرونی. اما اگر روزهای متوالی نگران ترفیع باشید، بیش از حد به کنفرانستان فکر کنید و یا دائماً نگران مادرتان باشید که در بیمارستان بستری است، این موقعیتها همان مواد شیمیایی را تولید می کند که وقتی شیر دنبالمان می کند، تولید می شود.
این مضر است. شما بیش از حد در حالت اورژانسی باقی می مانید. بسیاری از ما مانند شهری در انتظار جنگ و بمباران هستیم که آژیر خطر در آن مدت زیادی است که روشن شده است اما هرگز آن خطر اصلی به وقوع نمی پیوندد که ای بسا یک بار بمباران و تخریب اتفاق بیفتد ولی برای همیشه از حالت اضطرار و آماده باش خارج شویم. ستیز و گریز انرژی مورد نیاز برای محیط درونیتان را تمام می کند. بدن شما دارد این انرژی حیاتی را از سیستم ایمنی می دزدد و آن را به سمت عضلاتی هدایت می کند که برای فرار از خطر به آن ها نیاز دارید.
اگر مرتب به افکار و احساسات قدیمی سر بزنید، همان واقعیت قبلی را خواهید آفرید
برای آفرینش چیزی متفاوت با آنچه که اکنون در دنیای شخصی خود به آن عادت کرده اید، باید بتوانید طرز فکر و احساس هر روزتان را عوض کنید. در غیر این صورت، با تکرار همان اندیشه و احساس قبلی که دیروز داشتید و پریروز هم داشتید، شما در عمل، همان شرایط قبلی را در زندگی خود خواهید آفرید و این مسئله باعث خواهد شد باز همان احساسات قبلی را تجربه کنید و این نیز به نوبه ی خود باعث خواهد شد که شما “برابر” با این احساسات فکر کنید و این چرخه ادامه خواهد داشت.
دیدگاهتان را بنویسید