داستان زندگی من

(بخشی از کتاب تحولیِ میدان قدرتمند فراآگاهی نوشته دکتر معین خلیلی)

شاید بپرسید از کجا اینقدر مطمئن هستم و چرا خودم را لایق می­دانم که راجع به تحول شخصیت و تحول زندگی صحبت کنم؟

اکنون شما در شرف مسیر مجهز شدن به بالاترین سطح از آگاهی و ظرفیت وجودی خود قرار دارید. جایی که اولین اثر بزرگ و عمیق آن، جدا از همه دستاوردهای دیگری که رقم خواهد خورد تجربه کردن آرامش عمیق است. آرامش در اینجا به معنای «خیال آسودگی  و راحتی اندیشه به دلیل متصل شدن به قدرتی درونی» است. آری آسوده می­شوید و دیگر خیالتان راحت خواهد بود. مطمئن باشید زندگی شما از این ‌پس سفری خواهد بود از نقطه کنونی و شرایطی که اکنون تجربه می­کنید به اوج آرامش و شجاعتی ماندگار برای زیستن به شکلی متفاوت. خواهید دید که من ِ جدیدتان، فراطبیعی بودن را امری کاملاً عادی، طبیعی و ملموس خواهد دید و هر کس با شما در ارتباط قرار گیرد و زندگی کند معنای آن را در عمل مشاهده خواهد کرد. به همین خاطر بسیار امیدوار هستم که با عزیزان خود در این مسیر همسو و همراه خواهید شد.

مطمئن باشید اگر خودم از روش‌­هایی که بیان کرده‌­ام، در زندگیم نتیجه نگرفته بودم و مهمتر اینکه این تحولات در مدتی کوتاه برایم رقم نمی­‌خورد هرگز راجع به آن‌ها صحبت نمی‌­کردم. علاوه بر این من همیشه بر اساس «تجربه تحول» توسط خودتان صحبت می­کنم چرا که هرچند علمی بودن مفاهیم و آموزه­ها مهم است اما آن‌ها را حتی بالاتر از علم می­دانم. نتایج موفق خودشان، حکم تابلوهای راهنمای دقیقی هستند. آنها راه تعالی زندگی شما راه را به‌خوبی بلدند و خودشان راه را به شما نشان می­دهند. من معتقدم بزرگترین پیامبر و هدایت­ کننده ما در کل زندگی همین نتایج مثبت کوچک هستند.

روش پیشنهادی فراآگاهی این است که هر جا نتایج مثبت حتی کوچک ناشی از مفاهیم ارائه شده در مورد شخصیت و فراآگاهی را که اندیشکده به شما ارائه می دهد مشاهده کردید گام بعدی را کمی بزرگتر در همان مسیر بردارید و باز نتیجه بعدی را در دفتری که خواهم گفت ثبت و یادداشت کنید و همینطور قدم بعدی و بعدی دیگر را یکی پس از دیگری به پیش بروید. آن موقع است که خواهید دید چگونه تغییرات راحت رقم خواهد خورد.

مسیر رشد فراآگاهانه دقیقاً مانند حرکت در تاریکی مطلق با یک منبع نوری با بردی کوتاه است. تصور کنید اگر قرار باشد در تاریکی شب جاده­ای را از جنوبی­‌ترین تا شمالی‌­ترین نقطه کشور طی کنید شما برای ورود به این مسیر به روشنایی کل راه نیاز ندارید بلکه اگر چراغ جلوی خودروی شما فقط ۱۰ متر پیش رویتان را روشن کند شما وقتی فقط ۱۰ متری اول را دیدید پیش می­روید در صورتی که کل مسیر تاریک  است بعد ۱۰ متر بعدی و همینطور بعدی، بعدی و بعدی. با این روش شما کل مسیر چند هزار کیلومتری را می­توانید به‌راحتی طی کنید؛ اما متأسفانه ما در طول عمرمان تنها به تاریکی و ترسناکی مسیری که برای رسیدن به هدف پیش روی­مان قرار دارد نگریسته‌­ایم و این باعث شده است یک عمر در نقطه فعلی درجا بزنیم. بنابر این ابتدا ثبت تغییراتِ قابل‌مشاهده (هرچند کوچک در ابتدای مسیرِ فراآگاهی) و مشاهده تحولات واقعیِ دیگران مانند روشن کردن همان چراغی است که ما را به عالی­ترین وجه هدایت خواهد کرد.  جزییات و روش ثبت این تغییرات را در بخش بعدی به طور کامل شرح خواهم داد.

در این خصوص دانستن نتایج عالی زیستن فراآگاهانه در زندگی خودم به‌عنوان درمانگرِ شخصیت، همیشه نقش مؤثری برای شروع و حرکت دادن به مراجعان را داشته است. بنابراین بد نیست کمی داستان زندگی خودم را برایتان بازگو کنم:

 

داستان زندگی من و اینکه چرا خود را لایق دانستم سخن از تحول بگویم

من با افتخار در منطقۀ محرومی از شهر به دنیا آمده­‌ام اما آنچه به خاطر دارم این است که هرگز تمایل نداشتم ببینم اسیر سرنوشتی شده‌­ام که محیط به من دیکته می‌­کند. در واقع بخاطر همین محیط نامناسب بود که بسیاری از دوستان دوره کودکی و نوجوانی من در مسیری مشقت‌بار و خودنابود کننده­ای افتادند. در میان آن‌ها بودند کسانی که دچار اعتیاد شدند و یا به دلیل انجام جرائم راهی زندان شدند. بسیاری دیگر نیز که موفق­تر بودند در بهترین حالت توانستند زندگی با سطحی بسیار عادی و معمولی را برای خود پدید آورند. این را به‌طور خلاصه گفتم تا بدانید بستر زندگی‌ام در چه محیطی رقم خورده است. از حدود ۱۶ الی ۱۷ سالگی و از زمانی که فهمیدم توی این دنیا باید روی توانایی­های خودم حساب کنم دوران بسیار سخت با مشکلات و چالشهای متعدد برای مستقل شدن را تجربه ­کردم.

حدود ۱۹ سالگی به توصیه یکی از همکاران پدرم تصمیم گرفتم به یک روانشناس مراجعه کنم. آن زمان آنقدر حال بدی را تجربه می­کردم که اگر این راه هم جواب نمی­داد، نمی­دانم چه سرنوشت تلخی انتظارم را می­کشید. اما خدا را شکر همان جلسه اول مشاوره جرقه آشنایی من با دانشی به اسم روانشناسی و قدرتی که برای مقابله با مشکلات در اختیار من قرار می­داد زده شد. چند هفته از این موضوع گذشت. طی این چند هفته چند کتاب خوب در مورد توانایی­های ذهن و روان مطالعه کردم. این آشنایی چنان علاقه و انرژی و حس اشتیاقی در من ایجاد کرد که باعث شد تغییر رشته دهم و تصمیم بگیرم در رشته روانشناسی شروع به تحصیل کنم.

از همان زمان ورود به این رشته جدای از درس­های دانشگاه به مطالعه و تحقیق علاقمندانه و عاشقانه در بین منابع مختلف و متعدد مشغول بودم. تا آنجا که می­توانستم تمام سمینارها، کارگاه­ها و دوره­های تخصصی خارج درسی را هم شرکت می­کردم. حقیقت این است که پس از مدتی متوجه شدم آنچه منابع و کتاب‌های دانشگاهی به من می‌­آموزند تنها برای مقدار اندکی بهبودی در حال افراد مناسب است. فهمیدم آنچه در دانشگاه گفته می­شود به‌هیچ‌وجه قدرت خلق یک زندگی کاملاً متفاوت و متحول کننده را به افراد نیازمند به رشد و تحول ارائه نمی­دهد.

سال‌ها بعد وارد مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی شدم. انتظار داشتم این مشکل برطرف شود و بالأخره در مقطع بعدی بفهمم چطور می­شود تحول شخصیت و روش احداث یک زندگی کـــاملاً متفاوت با گذشته را برای انسان‌ها رقم زد اما بازهم روندی که منابع دانشگاهی حتی در مقطع بالاتر برای تغییر در سبک زندگی افراد ارائه می­داد به‌هیچ‌وجه کاربردی و نیرومند نبود. این نه‌تنها نظر من بلکه نظر تقریباً همه اساتید دانشگاه و همکلاسیانم بود.

تلاش اساتید این بود که به ما بیاموزند هم خودتان هم مراجعینتان باید سطح انتظار خود را را از موضوع مشاوره و رواندرمانی پایین بیاورید. درنهایت این موضوع سببِ تصمیم من برای یک تغییر جهت بزرگ در جاده پر پیچ و خم کسب دانش روانشناسی شد. من ترک تحصیل کردم. این وقفه­ ۳ سال طول کشید. به بازنگری هر آنچه تا آن لحظه آموخته بودم پرداختم. تصمیم گرفتم یا داده‌­هایی به دست آورم که بتواند امکان تحول جامع شخصیت را در اختیار انسان‌ها قرار دهد یا واقعاً اگر به نتیجه نرسیدم تحصیل در این رشته را ترک کنم.

تحول؛ آرمان و آرزویی بود که روز اول بخاطر آن وارد این رشته شده بودم. در این ۳ سال بالغ‌ بر چند صد کتاب و بیش از دو هزار مقاله علمی-پژوهشیِ روانشناسی و یا بین‌رشته‌ای در مورد ظرفیت­های قدرتمندی که انسان برای خلق شخصیتی متفاوت دارد را مطالعه کردم. نگاهم را از روانشناسی عمیقتر کردم، در این راستا به فلسفه شرق مثل ذن، بودیسم، تائو، یوگا و فلسفه غرب مثل اسطوره­های یونان باستان، فلاسفه نوین غربی و حتی مکاتب بومیان آمریکای جنوبی پرداختم. «مشترک بودن ریشه هستی و ارتباط آن با آگاهی و مغز» به‌شدت توجهم را جلب کرد.

مطالعه‌­ا­ی طولانی (۹۰۰۰ ساعت) از منابع معتبر و مصاحبه با افراد مختلف و مکاتبات ایمیلی با پژوهشگران این حوزه در خارج از کشور من را به جمع‌بندی کاملی از شواهد اثبات شده و عصاره­ای ناب و غلیظ برای امکان تحولی قدرتمند در شخصیت انسان رساند. مسیری که نامش را میدان فراآگاهی می­گذارم. اشتراکات جالبی در مورد مفهومی با نام فراآگاهی در دانش غرب و شرق وجود داشت و باعث می­شد از هر راهکار و روش رشد یا درمانی دیگری غنی­تر محسوب شود. مفهومی که ظرفیت بی­نظیری در استفاده از نیروها و توانایی‌­های بالقوه را در اختیار ما می­گذارد. نیرویی که باعث می­شود انسان بتواند خود و محیطش را همچون خمیربازی به شکل دلخواهش درآورد. بخشی از مفاهیم فراآگاهی را در فیزیک و زیست‌شناسی مدرن، عصب روانشناسی و مفهوم ناخودآگاه جمعی روانپزشک و روانشناس شهیر و پدر دانش روان­تحلیلی”کارل گوستاو یونگ” یافتم (دانش آرک­تایپی که در ادامه توضیح خواهم داد) و بخشی از آن را در آنچه حافظ، عطار و مولانا دربارۀ «اَبَرآگاهی انسان» و «من ملکوتی» مطرح کرده‌ بودند. این اشتراک زیبا که گویای تأکید اندیشمندان و بزرگان غرب و شرق به استفاده از نیرو و بُعدی از حقیقت متعالی، فراطبیعی و شگفت‌آور در وجود انسان بود.

کوتاه‌سخن اینکه من با آشنایی با این مزیت و قابلیت جدید، نگاه محدود و قدیمی (که نگرش غالب و ۹۹ درصد از روانشناسان فعلی است) را کنار گذاشتم و آن را با نگاهی آفرینشگر، پرقدرت و تحول‌آفرین جایگزین کردم. هرچه بیشتر با تمرینات فراآگاهانه به اصلاح مداوم آگاهی درمورد خودم و در مورد هستی می­پرداختم در عمل نتایج بسیار بهتری را تجربه می­کردم. مشاهده نتایج مثبت مداوم و پی‌درپی که ناشی از تغییر نگاهم به دانش روان انسان بود باعث ­شد بفهمم که آنچه بسیاری از روانشناسان و اساتید، با نگاه متعصبانه به علم و دانسته­های قدیمی­شان به ما
می‌­آموختند اتفاقاً چقدر دست پای انسان را می­بندد و ما را به زندان و حصاری با نام زیبای «پذیرش واقعیت» می­‌اندازد. آنچه آن‌ها می­گفتند اصالت و ارزش بیش از حد دادن و پذیرش واقعیت دردناک زندگی بود و آنچه آن‌ها نمی­گفتند روشی قاطعانه برای تحول، به معنای زیر و رو کردن زندگی و شکستن این دردها بود.

خیلی ساده اولین هدیه­ای که آشنایی با زیستن فراآگاهانه و حضور در میدان آن برای شما به ارمغان خواهد آورد همین  تجدید نظر در مورد کلمه «واقعیت» است.

این تجربه جدید به من آموخت “واقعیت هستی” به تنهایی و جدای از انسان، ذره­ای اصالت و اهمیت ندارد. این ما هستیم که به واقعیت اجازه وجود می­دهیم. با فهم جدید از ذهن و درک ماهیت فراآگاهی، معنای “واقعیت هستی” با تمام قدرتی که اساتید به آن داده بودند برایم تغییر کرد. نگرشی معیوب که ما را در چاه تاریک پذیرش آن و عدم انجام تلاشی درونی برای تغییر و بیرون آمدن از این چاه می­اندازد. سالها است با مشاهده تحول خودم و مراجعینم شعار پذیرش واقعیت بی­معنی شده است و “هستی” به خدمتکاری گوش به فرمان و مطیع که باید برای همیشه به خواست من متحول شود و تغییر شکل دهد تغییرکرد.

 

این شروع مسیری است که از خلق سلامتی کامل جسم و حتی شفایافتگی تا مسیری برای خلق عشق و ثروت را منجر خواهد شد. مسیری نه بر اساس شک و احتمال و ظن و گمان بلکه راهی قطعی، مطمئن و همیشگی.

بگذارید مثالی مادی بزنم. طبق آمارهای علمی متعدد تنها حدود ۱۱ درصد از خلق پول و مؤلفه روانشناختیِ “کامیابی مالی” به دانش فنی، تخصص و تلاش فیزیکی مرتبط است در مقابل حدود ۹۰ درصدِ از کامیابی مالی نتیجه کارکرد صحیح دستگاه عصبی­ و به عقیده من ارتباط با نیروی بیکران ذهن و درون است. اساتید تجارت و  اقتصادِ بسیاری را دیدم که با وجود تدریس در دانشگاه، تسلط بر دانش به روز بازار و یا حتی تلاش فراوان عملاً نه تنها موفقیتی را تجربه نکرده­اند بلکه در سطحی بسیار متوسط زندگی می­کنند. معمول این بود که در گذشته می­گفتند “نابرده رنج گنج میسر نمی­شود” اما بسیاری از مشاغل سخت مانند کار پاکبان­ها، نانوایان، کارکنان فنی شیفت شبانۀ صنایعِ مختلف و… که از سپیده­‌دمان تا انتهای روز را به کار و فعالیت فیزیکی مشغولند اما باز نه‌تنها بهبودی در وضعیت مادی زندگی‌شان رقم نمی­خورد بلکه زندگی روزبه‌روز برایشان سخت‌تر می­شود.

حقایق پاداش هستی را به گونه‌­ای دیگر به ما نمایش می­‌دهد. ما در اندیشکده تحول شخصیت این حقیقت را خواهیم آموخت که پاداش هستی به فعالیت متافیزیکی داده می­شود نه فعالیت فیزیکیِ صرف. برای ۹۵ درصد از جمعیت جوامع اینجا نقطه­‌ای است که به سرعت بجای پرداختن به دنیای درون بهانه­های بیرونی مثل سیاست­، اقتصاد و مملکت داروی و… تنها مقصر وضع نابسامان­شان می­باشد. می­دانم این دیدگاه یعنی تصمیمات سیاسی و سؤ مدیریت ممکن است چقدر برایتان عمیق و درونی باشد اما اگر کمی با من همراه باشید به‌وسیله نتایج مثبت و تحول خودتان و بعلاوه شواهد علمی به شما اثبات خواهم کرد که حقیقت زندگی با واقعیت زندگی تفاوت بسیاری زیادی دارد.

واقعیتی که مردم اسیر آن هستند و در آن زندگی می­کنند با حقایقی که شما بر اساس آن شروع به زندگی خواهید کرد و نتایج متفاوتی خلق خواهید کرد از این به بعد کاملاً متمایز خواهد بود.

من پس از فراآگانه زیستن، با احساس عمیق ناشی از تمرین و بکارگیری یک نیروی هوشمند در درون خودم جدای از دانش روان پا به دنیای کسب‌وکار شخصی نیز گذاشتم. از همان شروع فعالیت در زمینه کسب‌وکار شخصی (که جدای از تخصص و کارم در حوزه رواندرمانی است) موضوعی نبود که من بدون در نظر گرفتن خودِ متعالی و فراآگاهانه­‌ام دست به آن بزنم.

همزمان با اخذ پذیرش در مقطع دکتریِ روانشناسی، در مرکزِ آموزش عالی معتبری، در خارج از کشور، دو شرکت استارت­‌آپی خدمات ارزی و پرداخت­های خارجی، به نام­های تجاری پرداختینو و تراپِی (که هم‌اکنون نیز دایر می‌­باشند) را با همراهی یکی از دوستان عزیزم را راه‌اندازی کردم. جالب این بود که هر دو مجموعه در کمتر از ۲ سال به‌قدری موفق شد که در جشنواره ملی وب و موبایل ایران موفق به دستیابی به‌عنوان کسب‌وکار برتر شرکت­های مالی، ارزی و صرافی­ آنلاین (فینتِک ایران) شد.

تصویر لحظه دریافت جایزه ملی استارتاپ موفق مالی از نگاه مردمی

 

این موفقیت جدای از تغییرات دیگری که به‌طور هم‌زمان در زندگی شخصی و شغلی­‌ام رخ می­داد انگیزه و اطمینان بسیار بیشتری برای فراآگاهانه زیستن به من داد.

هدف بعدی خرید یک ملک خوب برای دایر کردن کلینیک و اندیشکده تحول شخصیت بود. در زمان این تصمیم دستم به معنای واقعی کلمه به خاطر هزینه­‌ها و سرمایه‌­گذاری­های اخیر خالی شده بود ولی تکیه من به ثروت و قدرت بیکران درونی­ای بود که تجربه­‌اش کرده بودم. نیرویی که من با آن کارهایی را انجام می­دادم که قبلاً انجام دادنشان برایم حکم معجزه را داشت. انگار آن منِ ضعیف و ناتوان که احساس می­کرد، چاره‌­ای جز این ندارد که واقعیت­‌های رنج‌­آور را بپذیرد از وجودم به کلی رخت بسته و رفته بود. من برای رفتن به سمت هدف بعدی به‌شدت دلگرم بودم. از زمان گرفتن تصمیم برای خرید آپارتمانی با موقعیت اداری و درمانی تنها ۵ ماه زمان برد تا اولین ملک زندگی‌ام را با تمامی جزئیاتی که مدنظر داشتم در محدوده پزشکی و درمانی شهر خریداری کنم.

هدف بعدیم ازدواجی صحیح بود و آنقدر عالی رقم خورد که تبدیل به بهترین اتفاق زندگیم شد. شاید برایتان جالب باشد بدانید چند سال قبل از ازدواج، یک لیست ده موردی با جزییات کامل از شخصیت و ظاهر همسر مطلوبم را برای خودم یادداشت کرده بودم و بین یکی از کتاب­ه‌ایم نگهداری می­کردم. جریان از این قرار بود که همسرم تصمیم به مهاجرت به خارج از کشور را داشتند و پس از پیچ و خم­‌های متعدد برای گرفتن مشاوره به کلینیک من راهنمایی و هدایت شده بودند.

کوتاه‌سخن اینکه روز مشاوره­، درست وقتی که در اتاق را باز کرد و به محض ورودش او را شناختم. خودش بود، چند سالی منتظرش بودم. بارها تصویرش را به‌وضوح در ذهنم و زمان مراقبه فراآگاهی تجسم کرده بودم. نگاه معصومانه، مهربان و البته هوشمندانه­‌اش مهم‌ترین نشانه او بود. وقتی روی صندلی نشست و از خودش و خانواده‌­اش گفت، فهمیدم دقیقاً همان کسی است که الآن باید اینجا باشد. به لطف خداوند آنچه پس از ازدواج و حضور او در زندگی‌ام تاکنون تجربه کرده­ام مضمون کاملی از واژه “آرامش” است. هرچند خوشبختانه بالاخره توانستم او را از مهاجرت منصرف کنم اما سفرهای متعددی را با هم تجربه کردیم.

استفاده از نیروهای درون همواره اتفاقاتی را برای ما رقم خواهد زد که نتیجه‌­اش بسیار بسیار بیشتر از تلاشی بوده است که انجام داده‌­ایم. پیشنهاد من این است که مفاهیم پیش­رو را جدی بگیرید و برای یافتن درستی یا غلط بودن و اثبات کارایی­اش کمی به خودتان فرصت بدهید. معتقدم آموزه های حاضر در سایت تبدیل به بزرگترین و مهم‌ترین آموزه زندگی­تان خواهد شد.

برای مدت کوتاهی این آموزش­‌ها را مخصوصاً برای ایجاد تغییر در بخش­‌های رنج­زای زندگیتان بکار بگیرید و آزمایش کنید. در صورت مشاهده تغییر شرایط و رقم خوردن نتایج مثبت واقعی، به قدرتی که خداوند در وجودتان و در فیزیولوژی­ عصبی­تان قرار داده است برای همیشه تکیه­ای محکم بزنید و از ظرفیت درونی خود بهره ببرید.

تجربیات